هامانهامان، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه و 15 روز سن داره

هامان هستی مامان

تولدت مبارک

  باغ ِ گل کنار ِ چشم های تو بی طراوت است ... تو از بس برای من عزیزی ! خودم را فراموش کرده ام ... عزیز دلم... تو کودکی های منی یا کودکی های پدرت ؟ تو کدام ِ مایی ؟ که انقدر دلنشین و ُ دلبرانه ای ! فدای تو تمام ِ لحظه های من .   كوچك رويايي ِ من دنيا اگر خودش را بكشد نميتواند به عشق من به تو شك كند . تمام ِ بودنت را حس مي كنم ... حاجتي به استخاره نيست    عشق ما ... عشق من به تو عشق تو به من يك پديده است ... يك حقيقت بي نياز از استخاره و ُ گمان   صداي قلب تو ... صداي زندگيست .   ...
26 اسفند 1391

انتظار برای تو

در ريخت  و ُ پاش خانه تكاني اين روزها دائم مراقبِ توام . انگار از نفس هم ظريفتري ! دنياي من با حسّ تو اين روزها دارد صورتي تر از قبل مي شود . ما ... منظورم من و ُ تو است ... ما عاشقانه ترين مادر و كودك ِ قرن هاي اخير خواهيم شد ... اين را به تو قول ميدهم . اين روزها بيشتر تكان ميخوري ... اين روزها بيشتر تو را حس ميكنم . با عيد حضور ِ تو پر رنگ تر ميشود ...   از نسل  آينه هاي كوچك  هندسي كه روي پارچه هاي احساس دوخته شدند... همان آينه دوزي هاي نوجوانيم ..آري تو از نسل همان ايامي . آنجا كه هستي مراقب خود ب...
21 اسفند 1391
1